تنها ترینم
------------
خدایــا میشه سرمو بذارم رو پاهات چشامو میبندم... تــو دستتو بکـشی رو موهـام من آروم بخــوابم... فقــط یه چیز بگــم تا خوابم نبرده... خیلی خستــه ام ... بیـدارم نکن و اشک... قول میدهم دیگر قدر خلوتهایم را بدانم... خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند با انگشتان مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!!
و خاطراتی مبهم از گذشته
و احساسی که ماند در کوچه های خیس سادگی ام
فرصت با تو بودن توهمی شیرین بود
خواب کودکانه ی من
و تو ماندی در خاطرم
بی آنکه تو را ..!!!
چه قدر سخت است که با آشنا ترینت بیگانه باشی...
بعد از این همه عبورِ کبود،
Power By:
LoxBlog.Com |